سیزدهین یادواره شهدای گمنام روستای دولت آباد
زمان پنج شنبه 98/05/24 ساعت 19:30 تا 22
سخنران حجت الاسلام مختاری و روایتگری دفاع مقدس ناصر رحیمی.
همراه با اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء
نشانی :سبزدشت ، روستای دولت آباد ، تپه نور الشهدای روستای دولت آباد.
پایگاه مقاومت بسیج روستای دولت آباد .
" alt="" />
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاک
من از اهالی دیار عشقم من از قبیله و تبار عشقم
هنوزم از دم امام امت هلاک عشق و بی قرار عشقم
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاک
منم که جا موندم از شهادت به حق قرآن و حق عترت
امید من اینه که با ولایت چه رونقی شده به کار عشقم
عشق یعنی یه جوون یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاک
به یاد صوت اذان اکبر به یاد ظهر و نماز دلبر
به یاد تسلیم امر داور غلام پروردگار عشقم
عشق یعنی یه پدر که شب ها بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر خبر یه مفقود الاثر
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاک
گرفته دل هوای کربلا رو بیا ببین به روی نی سرا رو
آتیش گرفت دامن خیمه ها رو منم اسیر یادگار عشقم
عشق یعنی یه پیام تا بقیة الله و قیام
عشق یعنی یه کلام پا به پای فرزند امام
عشق یعنی یه پلاک که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبهای تشنه سینه چاک
عشق یعنی شهید مدافع حرم.
خصوصیات یاران امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) از مسائل مورد علاقه مسلمانان است و به ما کمک میکند تا با شناخت دقیق ابعاد نهضت حضرت، خود را در زمره یارانش قرار دهیم. باید دانست که یاران حضرت گروهی از بهترین نخبگان هستند که یکی از مهمترین ویژگیهای آنان آگاهی عمیق نسبت به معارف دینی است. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ضمن روایتی درباه آنان میفرماید: ایشان مردان مؤمنی هستند که خداوند را آنگونه که باید، میشناسند و هرگز در ذات خداوند شک نکردهاند.»(بحار الانوار،ج51،ص87) معرفت و شناخت کامل خداوند باعث میشود تا آنان نسبت به حضرت و دستوراتش به درک بالایی برسند و در همه حال مطیع و وفادار باشند.
این افراد پس از ظهور حضرت مورد لطف و عنایت خداوند قرار میگیرند و علوم و معارف بر قلب آنها الهام میشود. امام صادق(علیهالسلام) در اینباره میفرمایند: حضرت با دست خود به پشت و شکم آنان میکشد که در نتیجه هیچ حکمی بر آنان مشتبه نمیشود.»(دلائل الامامه،ص562) این علوم و معارف الهی که از طریق حضرت به یاران مخلص و فداکارش منتقل میشود، آنان را به افرادی کارآمد و توانا برای کمک به قیام و حکومت حضرت تبدیل میکند.
_______________________________________________
بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، موسسه الوفاء، بیروت.
دلائل الامامه، طبری آملی، قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم.
عقل انسان به انسان می گوید که در مورد هر خبر یا موضوعی که علم نداریم، توقف کرده و از انتشار آن خوددرای کنیم، همانطور که خداوند در آیه 36 سورهی اسراء به آن اشاره میفرماید.
با پیشرفت علم و تکنولوژی، ارتباطات مجازی، بسیار نزدیک و تنگاتنگ شده است. بطوری که اگر اتفاقی در کیلومترها دورتر رخ دهد با گذشت ساعتی در کل کشور انتشار یافته و همه از آن اطلاع دارند. همچنین مشاهده می شود، گاهی اوقات برای جریان سازی یک موضوع اجتماعی یا اخلاقی، چند ساعت طول نمیکشد که بیشتر کسانی که از این وسایل ارتباطی، استفاده می کنند در جریان این خبر یا موضوع قرار میگیرند و نسبت به آن واکنش نشان می دهند.
یکی از آسیبهای این فضا، خبرها و اتفاقاتی است که در جریان است.
حال وظیفهی ما نسبت به این اخبار چیست؟
ماهیت شایعه
شایعه عبارت است از یک گزاره (موضوع) خاص و گمانی که ملاکهای اطمینان بخش رسیدگی وجود نداشته باشد. [1]
وظیفهی انسان در قبال شایعه
توقف در موضوع مشکوک
با تعریفی که از شایعه صورت گرفته این نتیجه حاصل می شود که شایعه، دلالت بر یک موضوعی می کند که ملاکهای اطمینان بخش در آن رعایت نشده است، وظیفه ای که انسان نسبت به این امور دارد به این صورت است که نسبت به انتشار آن نهایت عدالت را داشته و از انتشار آن خودداری کند. همانطوری که خداوند باری تعالی در قرآن نیز نسبت به این عمل سفارش کرده است و دستور به توقف در آنچه که علم نداریم، داده شده است.
خداوند در قرآن میفرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً [اسرا/36] از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.»
نکاتی که در این آیه می توان استفاده کرد:
الف: نسبت به هر موضوعی که علم نداریم، توقف کرده و از انتشار آن خودداری کنیم. (وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ)
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرمایند:
این آیه از پیروی و متابعت هر چیزی كه بدان علم و یقین نداریم نهی میكند، و چون مطلق و بدون قید و شرط است، پیروی اعتقاد غیرعلمی و همچنین عمل غیرعلمی را شامل گشته و معنایش چنین میشود: به چیزی كه علم به صحت آن نداری معتقد مشو، و چیزی را كه نمیدانی مگو، و كاری را كه علم بدان نداری مكن، زیرا همه اینها پیروی از غیر علم است، پیروی نكردن از چیزی كه بدان علم نداریم و همچنین پیروی از علم در حقیقت حكمی است كه فطرت خود بشر آن را امضاء میكند.» [2]
ب: پاسخگو بودن اعضا و جوارح، (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً)
همانطور که در آیات و روایات بسیاری در منابع اسلامی به پاسخگو بودن اعضا و جوارح اشاره شده است مانند آیهی24 سورهی نور که خداوند می فرماید: یوْمَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یعْمَلُونَ [نور/24] در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان برضدّ آنها به اعمالی که مرتکب میشدند گواهی می دهد!» دلالت بر این می کند که نسبت آنچه که به صحت و درستی آن مشکوک هستیم از نشر آن خودداری کرده چون در صورت کذب بودن آن باید پاسخگو باشیم.
بر همین اساس آنچه که از سیرهی معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود، دوری کردن از انتشار هرگونه خبر غیر معلوم و مشکوک است.
امیرالمومنین علی(علیه السلام) در روایتی می فرمایند: السَّامِعُ شَرِیكُ الْقَائِل [3] شنونده در کیفر و پاداش شریک گوینده است.» که با توسعهی روایات به شایعات موجود در فضاهای مجازی و خارج آن می توان گفت که انسان در مورد چیزهایی که می شنود و قصد انتشار دارد باید کمال احتیاط را رعایت کند.
لذا همانطوری که ما اهتمام به نماز و روزه و دیگر اعمال عبادی داریم یکی از وظایف مهم ما در مورد خبرها و موضوعاتی که اطلاع صحیحی از آنها نداریم توقف کردن و عدم انتشار آن است.
نتیجه:
انسان همانطور که باید در مورد تمام امور زندگی خود بر اساس عقل و فطرت خود عمل کند و عمل خلاف عقل و فطرت چیزی جز خطا در پیش ندارد. یکی از اموری که عقل انسان به ما دستور می دهد این است که در مورد هر چیزی که مشکوک به صحت یا کذب آن هستیم توقف کرده و از انتشار آن خودداری کنیم و این دقیقا همان دستور خداوند در قرآن آیهی 36 سورهی اسراء است که در مورد چیزی که علم نداری توقف کن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[1]. حمید مکارم، شایعه سازی و راه مقابله با آن، ماهنامه مکتب اسلام، 1378، شماره3، ص15.
[2]. طباطبایى، سید محمد حسین، سید محمد باقر موسوى همدانى، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ پنجم، 1374، ج13، ص126.
[3]. تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، دفتر تبلیغات؛ قم، چاپ: اول، 1366ش، ص221.
از خود گذشتگی و ایثار یکی از فضائل اخلاقی بسیار مهمی است که تاکیدات بسیاری در دین اسلام بر آن شده است. ما با پا گذاشتن به روی خود و تعلقات درونی و مادی می توانیم شرایط را برای ایجاد، ایثار و از خودگذشتگی، ممکن کنیم.
تا بحال در مورد این تناقضات، فکر کردهاید؟
زرنگی» در وجود هریک از ما انسانها، یک نقطه قوت محسوب میشود.
همهی سعیمان این است که جنسمان را گرانتر بفروشیم.
در مقابل دیگران، خودمان را جذابتر نشان دهیم.
در نبود پلیس، قوانین را مزاحم و دست و پاگیر بدانیم و مکررا نقض کنیم.
از دروغ شنیدن متنفر باشیم و به راحتی دروغ بگوییم و منافع خود را بر دیگران ترجیح دهیم.
با این همه تناقضاتی که در درون ما یافت میشود، نتیجهای که میتوان بدست آورد اینکه خودمان را بر دیگران ترجیح میدهیم، اما در ناخودآگاه جمعی ما ایثار»، یک خصوصیت مشترک است.
ما گرچه ایثار نمیکنیم، اما از خود گذشتگی را گرامی و دوست می داریم، برای همین است که در ناخودآگاه جمعیِ ما، مادر نقش پررنگتری از پدر دارد، چون مادر نماد ایثار» است و نمیتوان در محضرش جسارتی کرد.
بهمین دلیل وقتی واقعهی پلاسکو، در قلب تهران اتفاق میافتد، اولین واکنشهایی که مردم از خودشان نشان میدهند، تجمع در اطراف منطقهی سانحه دیده است و این عکس العمل، با نگاه مثبت به قضیه، بخاطر کمک رسانی و امداد به سانحه دیدگان و کسانی که در موضع خطر هستند، رخ داده است، در حالی که این تجمعات اثرات ناگواری مانند، کندشدن کمکهای امدادی و آتش نشانی را در پی داشته است یعنی اینکه ما در درون خود از خود گذشتگی را دوست داریم ولی هنوز جای برای تمرین ایثار باقی است.
با این توصیفات، اینطور می توان بیان کرد، گرچه گاهی خودمان، ایثار نمیکنیم که مصداق ایثار در این موارد تقدم ارگانها و مسئولین مربوطه است، ولی از خود گذشتگی و کمک به دیگران را ارج می نهیم و مهم قلمداد میکنیم و عملا آنکه باید مصداق پیدا کند و در ما نهادینه شود، ایثار است نه ارج نهادن به از خودگذشتگی.
ماهیت ایثار
ایثار یک واژه عام است که در همه مکتب ها و فرهنگ ها وجود دارد. ایثار در لغت به معناى برترى دادن است و در تقدیم دیگرى بر خود و بخشیدن چیزى كه انسان خود به آن نیاز دارد به كار مىرود.[1] لذا ایثارگری، از آنجایی که حامل پیام هایی همچون: انسان دوستی و دگرخواهی، رشادت، ازخودگذشتگی، عزت و عظمت و. است، در بین ما تقدس پیدا کرده است.
شرایط تحقق ایثار:
انسان زمانی موفق به ایثار میشود كه:
1. تسلط بر نفس
تا انسان نتواند تسلط بر نفس خود داشته باشد، نمی تواند دیگران را بر خود مقدم کرده و از خودگذشتگی داشته باشد. بر همین اساس انسانها، برای کمک به یکدیگر و دستگیری باید بتوانند از خود عبور کرده و دیگران، در نظر آنها ارزشمند شود تا بتوانند ایثار داشته باشند و از مصادیق بارز ایثار می توان به شهدا و جانبازان اشاره کرد، آنها با گذشتن از بهترین و با ارزشترین کالای مادی که همان جان پاک آنهاست، دیگران را بر خود مقدم داشته و با ایثارگری در راه خدا آرامش و آسایش دیگران را بر خود مقدم داشتند.
2. کم کردن یا قطع دلبستگی به امور دنیوی
یکی از دستورات مهم، در آموزههای دینی ما، قطع وابستگیهای به امور دنیوی است. به طور کلی ابزار زندگی ارزشمند است؛ اما وابستگی به آنان مذموم شمرده شده است و انسان باید در تامین امور زندگی و دنیوی تلاش و کوشش کند اما دلبسته با امور دنیوی نشود.
خداوند در قرآن، از مصادیق ایثار، مثال به انصار می زند که تمامی اموال خود را با مهاجران تقسیم نمودنده و در قبال آن هیچ چشم داشتی نداشته اند.
وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [/9] و برای کسانی (از انصار) است که پیش از آنان خانه هجرت و ایمان (محیط مدینه) را برای خود مأوی گزیدهاند و کسانی را که به سوی آنها هجرت کردهاند، دوست می دارند. و در سینههای خود چشم داشتی نسبت به آنچه به آنها (مهاجران) داده شده نمی یابند، و (آنها را در اموال خود) بر خود مقدم می دارند، هر چند خودشان را فقر و نیاز باشد و کسانی که از بخل نفس خود مصون مانند آنها هستند که رستگارند.»
بر همین اساس توصیهی دین، قطع وابستگی به امور دنیوی و متصل شدن به یک منبع ارزشمند است که این منبع غنی در تفکرات غیر دینی وجود ندارد، لذا اگر انسان بتواند تعلقات و وابستگیهای خود را در امور دنیوی کم کند و در قبال آن با خداوند معامله کرده که صاحب تمام امور است، آنچه که برای او ارزشمند میشود، آن چیزی است که نزد خداوند مهم است و آن عملی نیست الا ایثار و فداکاری برای همنوع. بهمین دلیل بر انفاق و وقف و صدقه، تاکید بسیاری شده است.
نتیجه:
اگر ما بتوانیم، تسلط بر نفس داشته و تعلق به امور دنیوی را در خود کم کنیم، آنچه برای ما ایجاد میشود، ایثار و از خود گذشتگی است. از جمله مصادیق ایثار مانند فداکاری یک آتشنشان برای نجات جان یک انسان یا فدارکاری و از خودگذشتگی یک معلم، برای نجات جان دانش آموزان و همچنین شهدا و جانبازان هشت سال دفاع مقدس که با تسلط بر نفس و تعلقات دنیوی تنوانستند، مصداق بارز ایثار واقع شوند.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[1]. هاشمى رفسنجانى، اكبر، فرهنگ قرآن، بوستان كتاب( انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، قم، چاپ دوم، 1383ش، ج5، ص452.
یکی از جواب هایی که بد حجاب ها میدهند این است که: اگر نوع پوشش من باعث میشود که جوان ها و مردها گمراه شوند به آنها بگویید چشم هایشان را درویش کنند نه اینکه من خودم را محصور کنم.
در جواب این نوع حرف ها باید بگوییم که:
اولا این حرف مثل کسی است که در روز بارانی در کوچه ها تند براند و عابر پیاده را خیس کند و به او بگوییم که لا اقل به بچه ها و پیرمرد و پیرزن ها رحم کن و یواش برو و مراعات کن. شخص بگوید چرا یواش برانم آنها بیرون نیایند!!!
که خداوند دید که در رابطه بین مرد و زن این زن است قدرت بیشتری دارد بر اینکه جلوی فساد را بگیرد و این زن است که در کنترل رابطه قوی تر است بخاطر همین به این زن گفته حجاب داشته باش.
و همچنین باید بگوییم که حجاب حصر شخص نیست بلکه محبت شخص است. چطور؟
حجاب محبت زن به همنوع و مردهاست به این گونه که زنی که زیبا و کمالات دارد اگر در خیابان بیاید اول اینکه زن های دیگر که زیبایی ذاتی و به اندازه او ندارد را به رقابتی میکشاند که باعث شکست بقیه زنها و هم چنین باعث از بین رفتن روحیه و اعصاب دیگر زنها میشود و دوم اینکه باعث میشود زن های دیگر (مخصوصا پا به سن گذاشته ها) ترس از دست دادن مردهای زندگیشان را داشته باشند چرا که یکی از جذبه های زن زیبایی است و مرد را میتواند مسحور خود بکند
همچنین محبت به مردهاست همانطور گفتیم در کنترل رابطه بین مرد و زن، مردها بسیار ضعیف تر هستند نسبت به زن ها و زن با رعایت حجاب به زندگی مرد کمک میکند.
البته یک جواب اساسی و مهم است که بقیه جواب ها زیر مجموعه آن قرار میگیرد این است که حجاب یک مساله شخصی نیست بلکه یک مساله اجتماعی است.
- اگر شوخی با نامحرم جائز نیست، چرا سخنرانان و مبلغینی داریم که بسیار مزاح کرده و ملاحظه ندارند که جنس مخالف در مجلس حضور دارد؟ شوخی کردن با نامحرم، مگر با شرائط زمانی و مکانیِ خاص، وضع میشود؟
در روابط بین نامحرم، نکات دقیقی بیان شده که هر کدام اگر در جای خود رعایت نشود، آسیب های جدی را در پی خواهد داشت. سالم نگه داشتن فضایی که در آن نامحرم هست بسیار کار مشکلی است. اما از آنجایی که در مواردی، مجبور به ارتباط گیری با نامحرم هستیم، این کار لازم بوده و حتما باید رعایت شود. یکی از موارد سفارش شده، صحبت با نامحرم و مخصوصا پرهیز از شوخی با آنها است، تا جایی که در متون دینی ما عواقب و تنبیه های شدیدی برای شوخی با نامحرم در نظر گرفته شده است. به عنوان مثال: پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمودند: مَنْ فاكَهَ بِامْرَأَهٍ لا یَمْلِكُها حُبِسَ بِكُلِّ كَلِمَهٍ كَلَّمَها فِی الدُّنیا اَلْفَ عامٍ فِی النّارِ [1] هر كسی با زن نامحرمی شوخی كند، برای هر كلمهای كه با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی میشود.» حال باید دید حضرت چه شوخی را در کجا اینگونه توبیخ فرموده است؟ به عنوان مثال اگر استادی در کلاس با شاگردش که جنس مخالف است، شوخی کرد، یا یک مبلغ و مشاورِ آقا در جلسه بانوان، برای تنوع جملاتی را بیان کرد که دیگران خندیدند نیز شامل این حدیث میشود؟برای رسیدن به جواب سوالات، توجه به چند نکته ضروری است:
شوخی و خلوت دونفره با نامحرم
اگر در دین مبین اسلام از عملی نهی شده و حرام بودن آن برای همه تبیین میشود، به خاطر مفسده های عدیده ای است که در اثر انجام آن، دامنگیر انسان و اجتماع میشود. به عنوان مثال بیشترین تاکید در بحث محرم و نامحرم، نهی از خلوت کردن است. حال این خلوت کردن اگر با مزاح و شوخی نیز توام شود بر شدت نهی از آن افزوده شده، و این نهی به خاطر عواقبی است که این اتفاق ممکن است در پی داشته باشد. به فتوای همه مراجع، شوخی اگر با قصد لذت (جنسى ) باشد و یا بترسد به گناه بیافتد، جایز نیست. [2]
البته شوخی های دیگری نیز وجود دارد که با مورد قبلی متفاوت بوده و به طور قطعی در مورد حرام بودنش سخنی گفته نشده است، مثلا: در یک اجتماع چندین نفره، با در نظر گرفتن شئونات اخلاقی و محوریت مباحث علمی و تبلیغی، سخنانی از باب شوخی گفته شود و مخاطب نیز شخص خاصی نباشد، و شخص هیچ قصد سوئی را در شوخی کردن خود مدنظر ندارد. مزاح هایی که در سیمنارها و همایش ها، در صدا و سیما و محافل دانشگاهی، نیز از این قبیل است. در روایت داریم که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) با زنی در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانی كه در چشمش سفیدی است گفت نه در چشمش سفیدی نیست، پس از آن برای شوهرش گفته پیامبر را نقل كرد شوهرش گفت مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است.»[3]
شوخی با هدف خاص
هستند کسانی که در قلب هایشان مرض وجود داشته، (فی قلوبهم مرض) با به وجود آمدن زمینه ای کم، در ارتباط با نامحرم، ذهنشان به مسائل جنسی کشیده، و تمام سعی خود را در آماده کردن شرائط برای فراهم آوردن ارتباط گیری جنسی به کار میگیرند. لذا بانوان باید به این نکته توجه زیادی داشته باشند. خداوند نیز هشدار جدی در این زمینه را داده است: .فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا [احزاب/32]. پس به ناز سخن مگویید تا آنكه در دلش بیمارى است، طمع ورزد و گفتارى شایسته گویید.»
نکته ای که اینجا قابل طرح است، همان مطلب اصلی است که یک گوینده ای که مسائل دینی را بیان میکند، در خلال سخنانش شوخی و مزاح را نیز چاشنی کار میکند، با چه هدف و انگیزه ای اقدام به این کار میکند. غالبا در مجالس اینچنینی، مخاطبین فقط یکبار تکرار شده و دیگر هیچکدام، نه مخاطب، نه گوینده با یکدیگر برخوردی نخواهند داشت تا بخواهند هدفی را جز موضوع جلسه، پیگیر شوند. هدف لذت بردن و فضا را به سمت سوی گناه کشیدن نیست.
اصل قرار دادن شوخی
در یک گفتگویی که ممکن است طولانی شود و همراه با شوخی باشد، دو حالت ممکن است وجود داشته باشد، اول: هیچ صحبت قابل استفاده ای، رد و بدل نشده و صرفا برای تفریح و وقت گذرانی و احیانا لذت بردن از یکدیگر، اقدام به صحبت کرده اند. دوم: یک بحث مهم کاری، اجتماعی، علمی. مطرح است و در خلال آن شوخیِ محدود و رعایت شده نیز به وجود میآید. مطمئنا در صورت دوم احتمال مفسده بسیار کمتر از قسمت اول بوده، البته نه اینکه مورد تایید باشد ولی در صورت تکرار نشدن و مراقبت بر بقیه صحبت ها.وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا [احزاب/33]. گفتاری شایسته داشته باشید.» و رفتارها از آسیب ها بدور خواهند ماند.
نتیجه :
حدیث پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در مورد نکوهش و نهی از شوخی با نامحرم، به خاطر عواقب شوم و هلاک کننده آن بوده، که یکی از پیآمد های آن شروع و تقویت بی حیایی در فرد و جامعه است. اما اینکه شخصی بدون هیچ هدف خاصی، بدور از شائبه های محرم و نامحرمی و نه در خلوت، به خاطر ترویج و تبلیغ مبانی دینی، اخلاقی، اجتماعی شوخی و مزاح کند، را به آسانی نمیشود شامل این حدیث دانست، هر چند همین شخص نیز باید مواظب باشد، تا مرزها و حدودِ در گفتار را رعایت کند.
_______________________________________
پی نوشت:
[1]. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ابن بابویه_محمدبن علی، ترجمه: محمد علی انصاری محلاتی، قم انتشارات نسیم کوثر 1382، ص 282.
[2]. جامع المسائل، محمد تقی بهجت، قم، دفتر حضرت آیت الله بهجت سال 1384، ج 1 ص 13720.
[3]. بحارالانوار، محمد تقی مجلسی، دار احیا التراث العربی، بیروت، ج 26، ص 294
عده ای از روی نادانی و جهالت فکر می کنند که قرآن کریم هیچ چیزی را صراحتا حرام نکرده است، در حالی که قران کریم در آیات متعددی خوردن برخی چیزها و بعضی از اعمال را صراحتا تحریم کرده است.
خداوند متعال دین را برای رسیدن به سعادت و خوشبختی بشریت قرار داد و نیز قرآن کریم را فرو فرستاد تا به این وسیله، دستورات خویش و بایدها و نبایدهای لازم و ضروری برای هدایت بشر را به او برساند.
با کمی مطالعه در دین اسلام به خصوص قرآن کریم در می یابیم که خداوند متعال هر آن چه را که انسان در راه رسیدن به کمال به آن نیاز دارد، سفارش و واجب کرده و هر آن چه را که مانع از رسیدن او به کمال و سعادت حقیقی می باشد و برای او ضرر دارد، تحریم کرده است.
با این وجود عده ای از سر نادانی و جهالت به خیال خود در این امر خدشه کرده و عنوان می کنند که خداوند چیزی را بر بندگان حرام نکرده است و مضحکانه تر از آن می گویند قرآن کریم تنها به نوشیدن شراب اشاره کرده است و فرموده: آن برای شما ضرر دارد و از آنجایی که مردم آن زمان بی سواد بودن، آن را تحریم نکرده است.
این در حالی است که قرآن کریم می فرماید: وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْكُمْ [انعام / 119] به تحقیق كه خداوند آنچه را که بر شما حرام كرده است، به تفصیل و کامل برایتان شرح داده است.»
در این نوشتار به چند نمونه از چیزهایی که قرآن کریم به حرمت آنها تصریح کرده است اشاره می کنیم و حرمت نوشیدن شراب در قرآن کریم را بیان می کنیم.
خداوند متعال در سوره مائده به تفصیل چیزهایی که خوردن آنها بر انسان حرام است پراخته و می فرماید: حُرِّمَتْ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَةُ و الدم و لحم الخنزیر وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِه وَ الْمُنْخَنِقَةُ و الْمَوْقُوذَة و الْمُتَرَدِّیَةُ و الْنطیحة و مَا أَكلََ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّیْتُمْ و ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بالْأَزْلام أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بالْأَزْلام[مائده/3] مرده، خون، خوک، هر حیوانى كه به هنگام كشتنش نام دیگرى جز اللّه» را بر او بگویند، حیوانات خفهشده، کتک خورده، حیوان پرتابشده، حیوان شاخزدهشده، آنچه درّنده (از آن) خورده، هر چه بر آستان بتان ذبح شود و آنچه به وسیله تیرهاى قمار قسمت شود بر شما حرام شده است.»
همچنین قرآن کریم به حرمت ربا تصریح میکند و در مورد عواقب دردناک خوردن آن می فرماید: الَّذینَ یَأْكُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ كَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا[بقره/275] كسانى كه ربا مى خورند رفتار و كردارشان مانند شخص جن زده و فریب خورده شیطان است و چون ربا خوران خوب و بد را تمیز نمى دهند، مى گویند خرید و فروش هم مثل رباست، با اینكه خدا خرید و فروش را حلال و ربا را حرام كرده است.»
قرآن کریم فحشای ظاهری و باطنی و ظلم و ستم را حرام کرده است و می فرماید: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقّ [اعراف/33] بگو پروردگار من تنها فواحش چه ظاهرى و چه باطنى آن و نیز اثم و ستم بدون حق را تحریم كرده است.» خداوند را از جمله فواحش بر میشمرد و میفرماید: وَ لَا تَقْرَبُواْ اِّنىَ إِنَّهُ كاَنَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلا [اسری/32] و به نزدیك نشوید، كه كاری بسیار زشت، و بد مسیرى است.» همچنین میفرماید: اَّانِیَةُ وَ اَّانىِ فَاجْلِدُواْ كلَُّ وَاحِدٍ مِّنهْمَا مِاْئَةَ جَلْدَةٍ و. [نور/2] هر یك از زن و مرد كار را صد تازیانه بزنید و .» آیا می شود این چنین خداوند دستور به ترک بدهد و برای آن مجازات و حد قرار دهد اما حرام نباشد؟!
حرمت شراب نیز به دلیل محیط فرهنگی و عادات و رسوم عرب جاهلی در چندین مرحله و به تدریج اعلام شد، ابتدا خداوند در مورد شراب فرمودند: یسئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبرُ مِن نَّفْعِهِمَا [بقره/219]در باره شراب و قمار، از تو می پرسند، بگو: در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، ولی گناهشان از سودشان بزرگ تر است.»
پس از آن خداوند در سوره مائده، نوشیدن شراب و قمار بازی را اعمالی پلید و از ابزار شیطان معرفی می کند: یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الخْمْرُ وَ الْمَیسرُ وَ الأَنصاب وَ الأَزْلَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشیطنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ[مائده/90]ای کسانی که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید.» اگر به کلام معصومین(علیهم السلام) که مفسران حقیقی قرآن کریم هستند مراجعه کنیم خواهیم دید که به صراحت حرمت شراب بیان شده است؛ به طور مثال امام باقر(علیهالسلام) فرمود: رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: هر خمری مسکر است و هر مسکری حرام است.»[1]
همچنین امام کاظم(علیهالسلام) فرمودند: خداى تعالى شراب را حرام نكرده از جهت اینكه با اسم آن دشمن است، بلكه آن را تحریم فرموده به خاطر آثار سوء و عاقبت وخیم آن، بنابراین هر چیزى كه در اثر و عاقبت سوء، با آن شریك باشد آن هم خمر و حرام است.»[2]
در نتیجه: بسیاری از اعمال حرام در قرآن کریم ذکر شده است و اگر برخی بگویند که در قرآن کریم چیزی حرام نشده است، دلیل عدم آگاهی آنان از قرآن کریم است. همچنین آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که شراب را پلیدی و عمل شیطان خوانده است که دال بر حرمت خوردن آن است.
________________________________________________
پینوشت
[1]. اصول كافى شیخ کلینی، ترجمه کمره ای، ناشر: اسوه، قم، 1375، ص 112 ح 221. كافى ج 6 ص 412 .
[2]. همان، ج6، ص415.
محبوب خدا
شهید سیدابوالقاسم داودال دامغانی
شهید مجلس شورای اسلامی نماینده شهرستان رامهرمز
انقلابی خستگی ناپذیر
یار و مددکار محرومین
و دلسوز مردم
فرازی از وصیتنامه شهید
همسرمهربان!
من برای تو رنج فراوان و زحمت زیادی در زندگی مان فراهم کردم. جداً طاقت فرسا بود. قبل از انقلاب و بعد از انقلاب چه آن روز که در خانة پدر و مستأجری زندگی می کردیم و چه آن روز که زندگی دسته جمعی داشتیم و چه آن شبها و روزها که در دلهره و اضطراب در راه مبارزه با رژیم منحوس پهلوی به سر می بردیم و چه پس از انقلاب که در یک کلمه ، همة زندگی تو زحمت و رنج و مهاجرت بود. تو هیچ وقت مانع کار من نبودی و به هر مقدار می توانستی در کنار من پا به پای من با محبت و دلسوزی آمدی.
با الهام گرفتن از آیات کتاب خدا
و رهنمودهای اولیاء خدا
و مراقبت از خویش
محبوب خدا بشوید.
تاریخ شهادت :
به همراه شهید محلاتی و بیش از 50 تن از مسوولین کشور توسط بعثیون کافرر۱۳۶۴/۱۲/۰۱
مسئولیتها
۱ – کنترل پادگان لویزان
۲- فعالیت و کنترل کیمته امداد اسلامی دامغان در سال ۱۳۵۸
۳- تأسیس سپاه همراه با دیگر یاران
۴- تشکیل دادگاه
۵- دادستان انقلاب اسلامی و محاکمۀ بعضی از مفسدین و اشرار
۶- خدمت در جهاد سازندگی دامغان
۷- نماینده امام و امامجمعه رامهرمز از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳
۸- نماینده امام در هیئت هشت نفره احیا و واگذاری زمین استان سمنان
۹- نماینده مردم رامهرمز در مجلس شورای اسلامی در دورۀ دوم مجلس تا زمان شهادت.
-دستاوردهای انقلاب اسلامی بیشمارند.
* از بزرگترین کارهای انقلاب اسلامی این بود که دست آمریکا را کوتاه کرد.
* انقلاب اسلامی جزو افتخاراتش این بود که نفوذ آمریکا، دست آمریکا، ریشههای آمریکا و بند و بستهای آمریکایی را در این کشور از بین برد.
* استقلال، بیتالغزل انقلاب اسلامی بود.
* قانون اساسی ما یک قانون مترقّی، بسیار مستحکم و بسیار هوشمندانه نوشته شده است.
* توصیهی من به همهی مسؤولان، به همهی مراکز قانونگذاری، به همهی مراکز قانونی و به همهی آحاد ملت، رعایت قانون است.
* اگر ما قانون را رعایت کنیم، دشمن نمیتواند به طمعورزی خود ادامه دهد.
* قانون، راه نفوذ دشمن را هم بسته است.
* راه مردم، راه اسلام، انقلاب، خدا و امام بزرگوار است.
* امروز جمهوری اسلامی در دنیا عزیز است.
* استقلال، یعنى یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد؛ بیگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند.
* ماجراى به سلطنت رسیدن رضاخان در ایران، یكى از ماجراهاى بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست.
بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم قم
1379/7/14
یکی از سوالاتی که در خداشناسی مطرح است این است که اگر هر موجودی علتی میخواهد پس علت خدا چیست؟ پاسخ این است که منظور از هر موجودی، ممکن الوجود است نه هر وجودی، یعنی ممکن الوجود در وجود خود نیازمند به علت است نه واجب الوجود که غنی مطلق و بی نیاز است.
یکی از قوی ترین براهین اثبات وچود خدا، برهان ابن سینا و یا برهان امکان وجوب است که بر چند مقدمه محکم استوار است که علاوه بر اثبات یک وجود مطلق و بی نهایت، به بسیاری از سوالات و شبهات در عرصه خداشناسی پاسخ می دهد.
یکی از شبهاتی که وارد می سازند این است که خدا پرستان می گویند هر چیزی علتی دارد، پس جهان باید علت داشته باشد و این علت خداست. وقتی از ایشان سوال می کنید که علت خدا چیست!؟ می گویند که خدا علت ندارد، که این مطلب با ادعا خودشان که همه چیز باید علت داشته باشد در تعارض است.
و عجب این كه گاهى این سؤالات و شبهات از برخی فلاسفه غرب مطرح می شود كه نشان از نگرش سطحی و کم عمق آنان به مسائل فلسفی دارد.
برتراند راسل» فیلسوف معروف انگلیسى مى گوید: در جوانى به خداوند عقیده داشتم، و بهترین دلیل بر آن را برهان علة العلل مى دانستم، و این كه تمام آن چه را در جهان مى بینیم داراى علتى است، و اگر زنجیره علت ها را دنبال كنیم سرانجام به علت نخستین مى رسیم كه او را خدا مى نامیم. ولى بعداً به كلى از این عقیده برگشتم زیرا فكر كردم اگر هر چیز باید علت و آفرینندهاى داشته باشد پس خدا باید علت و آفریدگارى داشته باشد»![1]
پاسخ
برای دست یابی به پاسخ این سوال لازم است که برهان امکان و وجوب و مراد از این دو را در چند مقدمه تببین کنیم که با تقریر این برهان، ابتدایی بودن این شبهه آشکار گردد.
مقدمه اول(اقسام وجود)
به حصر عقلی موجودات خارجی از دو حال خارج نیستند، یا ممکن الوجود است(یعنی وجود و عدم برای او ضرورت ندارد، هم می تواند وجود داشته باشد و هم می تواند نداشته باشد) یا واجب الوجود است(یعنی وجود برای او ضرورت دارد و نمی تواند که وجود نداشته باشد) و ممتنع الوجود نیز وجودی ندارد و معدوم است. بنابراین به حصر عقلی موجود خارجی یا ممکن است یا واجب.[2]
واجب الوجود، موجودی است که وجود برای او ضرورت دارد و نیستی برای او محال است، یعنى او آغاز و انجام همه موجودات و ازلی و ابدی است و وجودش از خودش است و معلول چیزی نمی باشد و غنی مطلق و بی نیاز از هر غیری است.
در مقابل، ممكنات در اصل وجود و كمالات وجودى و همچنین در تداوم هستی خود، نیازمند به علت هستند، چون ذاتا چیزى ندارند، بلكه صفرند كه در كنار عدد معنا مى دهند. به عبارت دیگر ممكن همیشه فقیر است و فقیر همیشه نیازمند غنى مطلق است که این مسأله از بدیهیات اولیه می باشد.[3]
مقدمه دوم( محال بودن تسلسل)
تسلسل در لغت از ریشه سلسله به معناى زنجیره است و در اصطلاح عبارتست از پى در پى بودن یك سلسله علل كه به جائى هم منتهى نشود و تا بى نهایت امتداد داشته باشد؛ به طور مثال، الف علت ب و ب علت ج و ج علت دال و . تا بى نهایت که این عقلا محال است. چرا که وجود و هر صفت عرضى می بایست در نهایت به ذاتى منتهى شود، یعنی در نهایت می بایست به یکجا ختم شود که وجودش از خودش می باشد و معلول نیست؛ مثلا اگر چراغ هاى بسیاری داشته باشیم و همه خاموش باشند و بخواهیم هر یك را از دیگرى روشن كنیم ممكن نیست، مگر كبریت یا چیزى مانند آن بدست آوریم كه از خود او روشنى بیرون بیاید و یك چراغ را روشن كنیم، آن گاه چراغ هاى دیگر را از چراغ اول روشن کنیم و گر نه همیشه چراغ ها خاموش خواهد ماند؛ مثال دیگر این که اگر چندین چرخ مانند چرخ هاى ساعت درهم افكنیم تا هر یكى دیگر را بگرداند، اگر چیزى كه از خود او حركت پدید آید، مانند فنر و آویز نباشد، چرخ ها تا ابد بى حركت خواهند ماند. پس باید حركات منتهى شود به چیزى كه حركت از خود او باشد و الا تا بی نهایت نیز اگر ادامه پیدا کند حرکتی صورت نخواهد گرفت.[4]
تشریح برهان
قانون ممكنات این است كه هر ممکنی نیازمند به موثر و علتی است که به او هستی ببخشد، آن گاه سوال می کنیم که آن مؤثر خارجى واجب الوجود است یا ممكن؟ اگر واجب باشد که بحث تمام است و اگر ممکن الوجود باشد، باز سوال را تکرار می کنیم که علت آن چیست که در نهایت به وجود واجب می بایست ختم شود.
حال به پاسخ این شبهه می رسیم که اگر خدا خالقى داشته باشد همین سخن درباره خالق فرضى او نیز تكرار مى شود كه آفریدگار آن خالق كیست؟ اگر مطلب زنجیروار ادامه یابد و براى هر خالقى خالق دیگر تا بى نهایت فرض كنیم، سر از تسلسل» در مى آورد كه باطل بودنش از واضحات است، و اگر به وجودى برسیم كه هستیش از خود اوست و نیاز به آفریدگارى ندارد، او واجب الوجود و خداوند عالم است.
این مسأله حتی در عقیده ماتریالیست ها نیز جاری است و همان سؤالى كه از خداپرستان می شود، از مادیین نیز خواهد شد كه اگر همه چیز معلول ماده» است، پس علت وجود ماده چیست؟ روى این حساب مى بینیم همه فلاسفه جهان اعم از الهى و مادى به یك وجود ازلى ایمان دارند، وجودى كه نیاز به خالق ندارد و همیشه بوده است، تفاوت در این است كه مادیین علت نخستین را فاقد علم و دانش و عقل و شعور مى دانند، و براى آن جسمیت، زمان و مكان قائلند،[5] و سوال از آنان این است که چطور فاقد یک شیء می تواند معطی آن باشد؟ چطور از یک موجود بی جان و بی شعور، حیات و شعور و علم صادر می شود؟ اما خداپرستان او را داراى علم و اراده و هدف مى دانند و جسمیت و مكان و زمانى براى آن قائل نبوده، بلكه او را فوق مكان و زمان مى دانند.
بنابراین آن چیزی که نیاز به خالق و آفریدگار دارد، موجود ممکن و حادث است نه هر موجودی، یعنی هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است و علت آن نیز هرگز نمی تواند ممکن باشد، و به حکم تسلسل تنها واجب الوجود است که علت همه چیز و علت العلل است و نیاز به علتی دیگر ندارد، به بیان دیگر هر آفریده شده، آفریدگار مى خواهد، نه هر چیزی که وجود دارد.
_________________________________
پی نوشت
[1]. چرا مسیحى نیستم؟، برتراند راسل، مترجم: س. الف. س. طاهری، نشر دریا-تهران، ص46.
[2]. بدایه الحکمه، محمد حسین طباطبایی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، ص68.
[3]. شرح کشف المراد، علی محمدی، نشر دارالفکر- تهران، ص38.
[4]. شرح فارسى تجرید الاعتقاد، ابو الحسن شعرانى، انتشارات اسلامیه، تهران، ص128.
[5]. یكصد و هشتاد پرسش و پاسخ،مکارم شیرازی، انتشارات اسلامیه، تهران، ص40.
- دور از هوش عقلی و تدبیر دینی است که بخاطر لبخند و ریاکاریِ دشمن، فریب بخوریم و از او انتظار تامین منافع خود را داشته باشیم.
دشمن، دشمن است و دشمنی میکند؛ چه سلاح را از رو بسته باشد، چه آن را پنهان کند؛ چه روی، ترش نماید و چه روی خوش نشان دهد. سادهلوحی است اگر از دشمن، بخاطر لبخندی که میزند و زبان چربی که دارد، غفلت کنیم. اتفاقا از دشمنی که پنهان کاری میکند و مکر میورزد بیشتر باید بر حذر بود و این همان کلام نورانی حضرت امیر (علیهالسلام) است که فرمود: از دشمنی که عداوتش را پنهان میکند بیشتر از دشمنِ آشكار برحذر باش.»[۱]
دولتهای مختلفی که در آمریکا بر سرِ کار میآیند مصداق روشنِ این موضوع هستند. یکی به صراحت و بدون ملاحظه، دست و زبانش را علیه ملت ایران بکار میگیرد تا منافع نامشروعش را تامین کند و دیگری همان هدف را با چرب زبانی و لبخند، دنبال میکند و اینها دو لبهی یک قیچی و دو روی یک سکه هستند. جرج بوش پسر، رییس جمهوری در ایالات متحده بود که به صراحتِ در دشمنی، مشهور بود و با وقاحت تمام، ایران را محور شرارت مینامید و اقدامات خصمانهای علیه ما انجام میداد؛ اما دولتِ بعدی آمریکا به ریاست باراک اوباما» به ظاهر، برخورد بدی نداشت اما در عمل، همان رویهی خصمانه را دنبال میکرد و گاهی هم اقدامات بدتری انجام میداد. مثلا اوباما تنها رییس جمهوری در آمریکا بود که ایران را تهدید به حمله با بمب اتم کرد![۲] و این همان دست چدنی است که زیر دستکش مخملی پنهان شده بود. تاسف و صد تاسف اینکه رییس جمهور کشورمان، چنین شخصی را مودب» نامید![۳]
این روزها که واپسین ایام دولت کنونیِ آمریکاست، وزیر خارجهی این کشور، همچنان به نفرتپراکنی و ستیزهجویی مشغول است و در بیانیهای، دولت بعدیِ آمریکا را به تشدید سختگیریها و تحریمها علیه ایران تشویق میکند و میگوید با این کارها میتوان از ایران، امتیاز گرفت همانطور که ما گرفتیم! بیچاره خوش خیالانی که فکر میکردند با گفتوگوهای رو در رو و دستدادنها و لبخندهای مکرر، میتوانند دل شیطان بزرگ را به دست آورند و مشمول محبت او شوند! زهی خیال باطل! او راه خود را در همان مسیر سابق، طی میکند و به چیزی جز ضربه زدن و دشمنی کردن نمیاندیشد.
ای کاش برخی از مسئولان ما ثبات قدم در مسیر آرمان را از همکاران آمریکایی خود یاد میگرفتند که با وجود لفاظیها و اظهار محبتهای ظاهری، از دشمنی و خصومت آنها ذرهای کم نشده است و همچنان بدنبال تحقق ارزشهای آمریکایی -که چیزی جز استکبار و زورگویی نیست- هستند. این روزها که برجام به بن بستی به نام بدعهدیِ آمریکا رسیده است، از دولتمردان میخواهیم یکبار برای همیشه و قبل از این که کاملاً دیر شود به این نکته توجه کنند که دشمن را باید دشمن دانست؛ نه اینکه با لبخند او فریب خورد و به او اعتماد کرد.
پینوشت:
[۱] قال علی (علیه السلام): کن للعدو المکاتم اشد حذرا منک للعدو المبارز.»؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲۰، ص ۳۱۱.
[۲] تهدید اتمی اوباما
[۳] : اوباما مودب و باهوش است
درباره این سایت